اميركياناميركيان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

به قشنگي یک رویا

اولین آرایشگاه -واکسن یک سالگی

این پسر گل و درست روز تولدش بردیم آرایشگاه تا موهای نازشو کوتاه کنیم خیلی می ترسیدم که اذیت کنه و نذاره آرایشگر کارش و به خوبی انجام بدهد مامان مژی یک آب نبات چوبی و یک سیب کوچک داد با خودم ببرم تا در صورت لزوم سرگرم آنها بشود که بسیار هم بدرد خورد. در آرایشگاه وقتی نشست روی صندلی آب نبات را بدستش دادم و آقا کیان آن را با کاور روش کرد تو دهانش و حسابی مشغول شد و تو آینه به خودش نگاه می کرد صداش در نمی آمد .          من هم برای اینکه مبادا یک وقت نا آرامی کنه همش باهاش حرف می زدم و و با انگشتام می زدم روی میز جلوی آینه و کیان هم خودش را تکان می داد و می رقصید و به علت رقص بی موقع شازد...
8 شهريور 1390

تولدت مبارک

      امروز 2/06/1390 است چشمانم را مي بندم تمام روزها و لحظه ها مثل يك فيلم به عقب بر ميگردد ذهنم همچنان  مي رود و مي رود و يكباره در يك روزمي ايستد مروري مي كنم ،  اين روز همان 2/6/1389 است حس غريبي دارم 8 صبح گذشته حالا 9 ، 10 ، 11 و 12 و 12:01 دقيقه 12:02 دقيقه عقربه هاي ساعت همچنان در حركت است ساعت 20 :12 ظهر است كه دلنشين ترين صدا به گوشم مي رسد و آن صدايي نيست جز صداي فرشته اي به نام امير كيان كه خبر از آمدنش مي دهد ..............................   عزيز تر از جانم  در اين 365 روز كه از عمر زيبايت مي گذرد چه لحظه ها و روزهايي داشتم پر از زيبائي و شيرين...
2 شهريور 1390

تاریخ تنهائي راه رفتن عشق کوچولو

امير كيان عزيز و نازم در تاريخ1/06/1390 خودش به تنهائي و بدون كمك و بدون آنكه مقابلش بنشينيم و بگوئيم بيا پاي صندلي را كه گرفته بود ول كرد و سه قدم راه رفت و سپس با دو دست كوچوكش سقوط كرد و با اعتماد به نفس تمام برگشت نگاهي همراه با خنده و شوق به من كرد توقع تشويق و خنده در صورتش موج ميزد و همان احساس شادي و شوق با جنسي ديگر و نگاهي ديگر در چشمان من ، در اين يك سال با وجود تو اي عزيز تر از جانم چه لحظه هاي قشنگي را براي اولين بار تجربه كردم و اين احساسهاي لطيف را مديون تو فرشته زميني هستم اميدوارم در زندگيت قدم به قدم  بخندي و سالم باشي و انعكاس اين شاديت را در وجود من بياندازي دوستت دارم اي بهترينم ...
1 شهريور 1390
1